بدون عنوان
تو هفته اي كه گذشت شب تولد امام رضا با دايي اينا و مامان جون رفتيم مراسم حسينيه و بعدم با ارمغان رفتيم پارك و حسابي اسب بازي كردم كه خيلي بهم خوش گذشت حالا هرشب اصرار مي كنم كه بريم پارك گراش ارمغان هم با خودمون ببريم تازه سفارش ميدم كه فلان اسباب بازي رو هم از پارك شيراز برداريم ببريم پارك گراش بذاريم تو اين هفته استقلالم در غذا خوردن و دستشويي رفتن بيشتر شده تا حدودي هم با قيچي ميتونم برشها رو منظم انجام بدم براي دستشويي رفتن خونه مامان جون از اسكوترم به عنوان سرويس استفاده ميكنم چند شب پيش كه با مامان بوديم هردو باهم افتاديم پاي من درد گرفت اما انگار پاي مامان له شد و كلي گريه كرد منم بغلش كردم و همش با گريه ميگفتم مامان گريه ...
نویسنده :
مهرسا
12:04